هستم اگر میروم

هستم اگر میروم گر نروم نیستم ...

آرزو مرگی که مورد قبول واقع نمیشه

من آرام روز خواستم بمیرم، نشد. روزی دیگر آمد، گفتم حکمتی داشته، دوباره زندگی میکنم تا آمدم زندگی کنم، دوباره همه چیز به هم ریخت من در این دنیا کسی را ندارم، کسی از نبودنم ناراحت نمیشود. حتی یک نفر. فقط مادرم ناراحت میشود البته. ولی میدانی چیست؟ مادرم از این دنیا به حساب نمی آید. او خیلی وقت پیش مرده است. ولی گویی به عنوان فرشته الان اینجاست. پس کسی ناراحت نمی شود. پس من دوباره آرزوی مرگ میکنم. این بار شوخی ندارم.
+ نوشته شده در جمعه 3 تير 1401ساعت 15:59 توسط نگین سالاری |