هستم اگر میروم

هستم اگر میروم گر نروم نیستم ...

امیدوارم سال جدید، برا هممون پر اتفاقای خوب و خوش باشه، و پر از آرامش و صلح

🔻دلم يک عيد قديمی ميخواهد! 🔹آخرين روز مدرسه تمام شود و بوی نان پنجره ای های مادربزرگ، تا سر كوچه بيايد. برايم پيراهنی سفيد با آستين های پف و سارافون جين خريده باشند و كفشهای بندی قرمز كه دلم برايش غنج برود و كتاب قصه ی "دخترک دريا" با جلد شميز... 🔹پدر بزرگم زنده باشد و سنگک بدست وارد خانه مان شود و پشت سرش "مادر بزرگ" با خنچه ای بر سرش از عيدی های رنگارنگ ما 🔹دلم شمعدانی های سرخ كنار حوض مان را ميخواهد بنفشه ها و اطلسی ها و "مادرم" صدا كردنِ عاشقانه ی
+ نوشته شده در جمعه 3 تير 1401ساعت 15:59 توسط نگین سالاری |

از خودمم ممنونم که همیشه کنارم بوده بهم دلگرمی داده ...

+ 12:26 به این فک میکنم، چندسال اخیر چقد سختی کشیدم، ولی همش گذشت... خیلی سخت گذشتا... گاهی هر کدومش قدِ چندسال تو یه روز تو یه لحظه منو پیر کرد... ولی خداروشکر نموند و گذشت...
+ نوشته شده در جمعه 3 تير 1401ساعت 15:59 توسط نگین سالاری |

چهارشنبه‌ سوری

+ ۱۱:۳۱ دیروز یه لینک برام فرستادن قشنگ بودش: کارت پستال چهارشنبه سوری
+ نوشته شده در جمعه 3 تير 1401ساعت 15:59 توسط نگین سالاری |

اینم از سال جدید...

+ 12:18 چند وقتی بود میخواستم اینجا یا تو اون یکی وبم بنویسم خیلی حرفا داشتم، خیلی وقتا سرشار از حرف برا نوشتن بودم در عین حال حسش نبود یا خسته بودم و مشغول ... الانم بیشتر میخوام اون یکی وبم بنویسم خیلی چیزا رو. چندروز پیش روز تولدم کلی گریه کردم، یه اتفاقی افتاد که گذشت... دلم انقد هزار تیکه شده که دیگه گاهی بیشتر از 5 دقیقه برا چیزی اشک نمیریزم یا ناراحت نمیشم، اما هنوز احساسم بکره، هر وقت دلم بشکنه انگار روز اولمه.
+ نوشته شده در جمعه 3 تير 1401ساعت 15:59 توسط نگین سالاری |

بازم مهاجرت؟!

+ 15:04 ماههاست دنبال خونه میگردم. پارسال با همین مبلغ میشد یه جا پیدا کنم... کلی قرض گرفتم... ناشکر نیستم... خیلیا کسیو ندارن حتی صد هزار بهشون قرض بده چه برسه ... کلی رو زدم التماس کردم غرورمو شکستم... تقریبا سه هفتس پول بدستم رسیده. داره بارون میباره. امیدوارم چند ساعت بباره ... سد ... خالیه! سدِ... خالی شده... چندروزیه چن دقیقه بارون میباره. موندم بمونم یا برم یه جای دیگه؟! حسش نیس اینجا بنویسم...
+ نوشته شده در جمعه 3 تير 1401ساعت 15:59 توسط نگین سالاری |

خدایا شکرت

+ نوشته شده در جمعه 3 تير 1401ساعت 15:59 توسط نگین سالاری |

دلم گرفته خدایا تو دلگشایی کن...

+۱۲:۴۹ اشکم دراومد... این چندوقته خیلی چالشا رو تنهایی پشت سر گذاشتم. خستم ... دارم ترانه بمونی رضا صادقیُ گوش می‌کنم... اشتها نداشتم صبونه بخورم... بخاطر پ ر ی و د ی سه روز بود داشتم بعد مدت‌های مدید صبونه میخوردم. روزای آخرشه دیروز پریروز خیلی درد و خونریزی داشتم ... دلم خیلی عمیق گرفته.. خیلی اتفاقات افتاد که... ناشکری نمیکنم همین خونه معجزه بود جور شد تو ثانیه های آخر... ترجیح میدم بقیه حرفامو وب اونوری بنویسم...
+ نوشته شده در جمعه 3 تير 1401ساعت 15:59 توسط نگین سالاری |

وسط بی کَسی بی پولی تنهاییت،مریض شی اونم تب ...

+۲۱ : ۱۳ از دیروز تب و گلودردم شروع شد باد کولر گاهی گرمه گاهی خیلی سرده‌...اونم شب... دیروز سه چارتا بستنی خوردم بعد فک کنم کولرُ روشن کردم... امروز از وقتی بیدار شدم درجه تبم بالاتر میرف بخصوص از حدودا یازده دوازده ببعد... شدید بدنم داغ شده بود نمیتونستم دمنوش سوپ درس کنم. تا ساعت هشت و نیم عصر تو جام بودم.‌ البته صب رفتم دوش گرفتم لباسامم شستم حالم بهتر بود. تقریبا ۹ یا کمی زودتر یه استامینوفن خوردم.
+ نوشته شده در جمعه 3 تير 1401ساعت 15:59 توسط نگین سالاری |

بازم گریه ...

+۱۵:۴۹ حدودا دو اینا، یهو بغضم ترکید بخاطر همه چی، تنهایی،بیشتر از هرچی بی پولی و ... . خیلی حرفا هس ترجیح میدم اون یکی وب بنویسم. انقد گریه کردم گردنم و تاپم از قطرات درشت اشک سردم خیس شد ... کماکان دنبال کارم سالهاست دنبال کار مناسبم نیس... حقوقا کم مسیرا دور ... موندم چیکار کنم. چن دقیقه پیش، داشتم میرفتم صورت خیس از اشکمو بشورم، یهو بوی سوختگی شدید اومد ... از اینور خیابون و صدای مضطرب یه خانم که میگف احتمالا از یکی از خونه هاس یه همچین چیزی ...
+ نوشته شده در جمعه 3 تير 1401ساعت 15:59 توسط نگین سالاری |

بازم گریه...

+۱۳:۰۹ چرا ناف دنیا رو با پول بریدن؟؟؟ اشکام بند نمیاد... کار پیدا نکردم و ... چرا اگه تو دنیای پر نامردی و خیانت، یکی پیدا شه دوست داشته باشه باید بی پول و اون سر دنیا باشه؟؟؟ چرا وقتی به هیچی نمیرسم باید بدنیا میومدم؟ لعنت به پدر مادر فقیر بیکار بدون حقوق و بیمه و خونه، که بچه دار میشن... تو عصر تورم و قحطی قحطی... خیلی تخصصا پول زیاد میخواد... خستم... خیلی خسته ... کلی آدم پولدار و خوشتیپ که دنبال رل شدن بودنُ رد کردم ...یه شبه میشد کل زندگیم عوض شه،پس
+ نوشته شده در جمعه 3 تير 1401ساعت 15:59 توسط نگین سالاری |

صفحه قبل 1 2 3 4 5 6 7 8 9 صفحه بعد